Saturday, April 24, 2010

يك شعر

لب هايت
پيراهن ديگري شكافته انگشت هاي ام
تا چشم هايت
درياچه نمك گير پاهايم
كتاب خاك خورده
پنجره زير تنم تجزيه
پاهايت
گذاشتم زمان را له شده بر شانه هاي ام
قاب بگيرم
چشم هايم
لبهايم
دست هايم
پاهايم
در رطوبت خانه
. .....نشِست

11 comments:

عاطفه صرفه جو said...

ندانستم چه می خواهی بگویی سارا

فاطمه اختصاری said...

مرسی سپهرعزیز
لطف دارید
به امید دیدار در نمایشگاه

مهر said...

شعر خوبی خواندم رفیق!
..
..
..
بهترین هدیه دست توست از نان تازه گرم تر !

مهرداد محمودی said...

درود

زیباست خیلی
تو همیشه بهترین هستی

هزاران گل سرخ

مهرداد محمودی said...

درود

خیلی دلنشین .

هزاران گل سرخ

ناهید said...

سلام سارای عزیز!
شعر خوبی خواندم
تجربه گرایی تو برایم ارزشمند است. .
برایت بهترین ها را آرزو میکنم چرا که تو سزاواری!

سید مهدی موسوی said...

قربانت
لذت بردم
و به امید دیدار

سید مهدی موسوی said...

سلام
«پرنده کوچولو؛ نه پرنده بود! نه کوچولو!»
منتشر شد...
انتشارات «سخن گستر»
(بخش «این روشنای نزدیک»)
با این کتاب و چندین کتاب از مجموعه های غزل پست مدرن
در نمایشگاه کتاب امسال
منتظر شماست...
...
به روزم
با چند عکس و یک عالمه تکه شعر
با خبرهایی خوب از نمایشگاه کتاب و معرفی دهها کتاب
با چند حکایت و ماجرای بامزه
و...
به روزم و مثل همیشه منتظر شما
...
به امید دیدار

رضا کاظمی said...

ممنون از دعوت تون
خواندم تون

eli said...

salam
aslan motevajeh nashodam kheyli gongo tarik ...

سروس محمدی said...

سلام زیبا نوشتید. دست مریزاد.
.
..
...
حالا که ذهن و فکر جامعه در دست کوک ها

بازیچه می شوند توی اراجیف خوک ها
...
..
.
به روزم بایک دنیا سرگیجه های شعری
دعوتید برای نقد و بررسی
منتظرم