دارم بازی می کنم
دارم با خودم بازی می کنم
دارم نقش خودم را بازی می کنم
روی تخت
با خودم همخوابه که می شوم
سطری از زندگی ام کشیده ام
یعنی تمام شخص های اول شخص های مفرد را
خودکارم
چراغ ام
کتابم
دارند در تاریکی مطلق اتاقم
تاریک می شوند
چشم هایت را به دیوارهایم بدوز !
من با کسی سر جنگ ندارم
و هر چه ترکش بوده سر سفره خانواده خورده ام
تا با خودکارم حرف می زنم
با چکه چکه های گلویم حرف میزنم
تاریکی مطلق اتاقم سرخ می شود بر این سطر
که از زندگی ام کشیده ام
جز خوابیدن در گور خودم بلد نبوده ام
تا یادم هست
من با هیچ کس سر جنگ نداشتم
حتی تو
که همین صفحه را باخته ای
و من دستانت را کنار می زنم
بنویسم....
اما انگشت هایت بزرگتر از چراغ و کتاب و خودکار منند !
یا دستت را کنار بکش
یا در انگشت هایم حلقه کن
یا اصلا بیا با هم بمیریم
دارم با نعش خودم بازی می کنم
روی تخت صندلی دیوار تخته سیاه
انتظار خودکارم را می کشی
و جوهر خشکیده اش
مثل ترک های گلویم
گرسنه است مثل ترکش هایی که بر سفره ی خانواده
زنگ خواهند زد !
دارم نقش خودم را بازی می کنم !
دارم نقش خودم را بازی می کنم
روی تخت
با خودم همخوابه که می شوم
سطری از زندگی ام کشیده ام
یعنی تمام شخص های اول شخص های مفرد را
خودکارم
چراغ ام
کتابم
دارند در تاریکی مطلق اتاقم
تاریک می شوند
چشم هایت را به دیوارهایم بدوز !
من با کسی سر جنگ ندارم
و هر چه ترکش بوده سر سفره خانواده خورده ام
تا با خودکارم حرف می زنم
با چکه چکه های گلویم حرف میزنم
تاریکی مطلق اتاقم سرخ می شود بر این سطر
که از زندگی ام کشیده ام
جز خوابیدن در گور خودم بلد نبوده ام
تا یادم هست
من با هیچ کس سر جنگ نداشتم
حتی تو
که همین صفحه را باخته ای
و من دستانت را کنار می زنم
بنویسم....
اما انگشت هایت بزرگتر از چراغ و کتاب و خودکار منند !
یا دستت را کنار بکش
یا در انگشت هایم حلقه کن
یا اصلا بیا با هم بمیریم
دارم با نعش خودم بازی می کنم
روی تخت صندلی دیوار تخته سیاه
انتظار خودکارم را می کشی
و جوهر خشکیده اش
مثل ترک های گلویم
گرسنه است مثل ترکش هایی که بر سفره ی خانواده
زنگ خواهند زد !
دارم نقش خودم را بازی می کنم !