Saturday, March 26, 2011

عاشقت شدم
مثل تمام لحظه هایی
که ذرات تنم را
می شکافتم و
نمی توانستم ، بسرایمت

عاشقت شدم
مثل بوسه ای اجباری
که بر گردن ام
می زدی و
بر کرانه ی پهلوهای ام
موج دوست داشتن ات
صخره های دلم را
از هم شکافته

مثل همه زن هایی
که زندگی می کنند ، تا نمیرند
دوستت نداشتم

مثل همه زن هایی
که رهایت می کنند
تا عاشق بمانند و
بمیرند و زندگی کنند

مردی
که گهواره ی کودکی ام را
از نیل ، نگرفت
در ذرات تنم
ماه نابالغی ست
که با بسترم
همخوابه می شود و

سپیده دم
جنینی سرخ فام
از سرانگشتانم
زاییده .

Friday, March 4, 2011

دلم را خوش کرده ام
به فردایی
که می آید و
در بوسه هایش
ذوب می شود
هر چه از امروز
تهی ست

دلم را می تکانم و
لحظه ها را
آب می بَرد

دلم را بتکان !
در این میان
بارانی که نخواهد زد
تنها دل خوشی ام را
شخم می زند

لب هایت
بر بنفشه لب هایم
که می شکفد

می بوسی ام
و هزاره تمدن
در چرخ های آسیاب
شوش را
به آغوش می کشد .