Monday, January 17, 2011

پدر که از خانه بیرون ام کرد
هیچ نفهمیدم
موهایم
به پای کلماتی
سپید می شوند
که هیچ عاشقم نبوده اند
به پای مردانی
که کلمه – کلمه
از زنانگی ام
عبور می کردند

مثل بوسه هایی
که در بغض های گلویم
پیر شدند
هنوز در خواب هایم
راه می روند
حرف می زنند
کلماتی
که قربانی انگشت های منند
.

Monday, January 3, 2011

دارم با رگ دستم
روی تخت نعش کش می شوم
با پای راستم
که بعد خوابیدن با تو
خیابان از اتومبیل بیرون می شد
با پای چپم
سنگین طبل می زنم
باز دارم ترکش از لای انگشت هایم
بیرون می کشم
مغزم
کاسه سربی
که با صفحه کاغذ
همخوابگی نمی کند
من ازجنگ
با واژه ای
که مغزم را به سمباده
کشیده
کشیده شدم به شعر
راه نابلد کورکورانه !
با عصای یک دست
دست شدم
دست به دامن بوسه ای
که از رد گوشم / سوراخ سوراخ
گذشته
از جنون بودن ات
برگشته ام
لحظه
در دهانم / که قفل شده ام
درش قفل شده ام
کور شده

دارم با انگشت هایم
زندگی روی تنم می کشم
میم مرگ بر پوستت کشیدم
رگ دستم بریده با شعر
شیره ی نارس کلمه
تلخ در دهانم
به حجم خون

دارم از صورتم عبور می کنم
از طناب مغزم
کلمه به چوبه ی انگشت می کشی
تا به رگ ام باز ببازم
مچاله تر از کاغذ شده ام
پای چپم
طبل خالی
که از درزهای تنم
تابوت می کشی
بکش !
نفس هات را بروش !
بکش !
که زاییده شدی
در کلمه
کودکی دنبال رگ هایت می کشی
و شعر
تمامت نمی کند .