Thursday, June 17, 2010

عاشقانه

عاشقانه

مردي كه دوستش مي دارم
! انقلابي ست در تهران سرزمين ام
اوين كه پايش مي كردند
كفش هايش جفت مي شد و
پلك ام مي پريد
( ....به خدا اگر که دروغ)
اوين را كه از پايش درآوردند
مرگ
از پاهايش گشادتر شده بود
حالا
سينه خيز مي رود در دریا

خلیج موج هايش را
به سينه ام مي كوبد
نگاهم شرجي مي شود

تير كه بیاید
توت فرنگي
در دهانم می گذارد
سرخي ها را لب به لب مي بلعيم
دوستت دارم
و مرگ را
به پياده رو مي رويم

. سیگار بر لبانم مي كارد
خرداد1389
بندر ماه شهر