خلسه اي از تنم بيرون زده
به متن تاريخ بر مي گردم
هاي هاي ام با مشت هاي گره بسته به تخت نشان ام مي دهند
فوران آتش از ساق ران هاي ام
حفره اي ست مرا فرو مي بلعد
اتاق تنهاتر از آن است شب هاي ام را با سايه هايش هم خوابگي كنم
رو به آينه گل بوته هاي اشك
از ساليان عتيق مي كارم
پشت به در بستگي هاي تنم
از لزج پوستم كش مي روم
واقعيت محض از عبور يك صوت در شانه هاي ام لرزان است
از سايه ي گيسوي ام بافته مي شوم
توري ست از سر خواب هاي ام مي پرد
تنم را در تبسم اين درد جا گذاشته ام
پيشاني ام را بر خطوط مدور تنت هر صبح و شام
كشش طاقچه زير آوار رفت
كشش تار تار موهاي ام به سپيدي ساليان به هم بافته ي تاريخ
از جغرافياي تنم مي گذرد
از درزها ي پنجره پس مي گيرم
حرف هاي ام را
در آسمان شكفته ي چشم هاي ات مي كارم
اين پيانو كليد هايش از صوت تنت بلندتر است
تا من به انگشت هاي ات قيام كنم
پاهاي ات را لابه لاي كليد ها در خيابان با كشش ران هاي ات مي پيچم
به متن تاريخ بر مي گردم
هاي هاي ام با مشت هاي گره بسته به تخت نشان ام مي دهند
فوران آتش از ساق ران هاي ام
حفره اي ست مرا فرو مي بلعد
اتاق تنهاتر از آن است شب هاي ام را با سايه هايش هم خوابگي كنم
رو به آينه گل بوته هاي اشك
از ساليان عتيق مي كارم
پشت به در بستگي هاي تنم
از لزج پوستم كش مي روم
واقعيت محض از عبور يك صوت در شانه هاي ام لرزان است
از سايه ي گيسوي ام بافته مي شوم
توري ست از سر خواب هاي ام مي پرد
تنم را در تبسم اين درد جا گذاشته ام
پيشاني ام را بر خطوط مدور تنت هر صبح و شام
كشش طاقچه زير آوار رفت
كشش تار تار موهاي ام به سپيدي ساليان به هم بافته ي تاريخ
از جغرافياي تنم مي گذرد
از درزها ي پنجره پس مي گيرم
حرف هاي ام را
در آسمان شكفته ي چشم هاي ات مي كارم
اين پيانو كليد هايش از صوت تنت بلندتر است
تا من به انگشت هاي ات قيام كنم
پاهاي ات را لابه لاي كليد ها در خيابان با كشش ران هاي ات مي پيچم
خلسه هاي ام را كليد به كليد پشت درهاي اين اتاق بسته بودم
من از شيره ي تاريخ مي چكم
!ران هاي ام از قيام علف بر دهان بزي ات
من از شيره ي تاريخ مي چكم
!ران هاي ام از قيام علف بر دهان بزي ات
و اين سونات تا آن سونات
! نخ به نخ از تار موهاي ام تا آتش اين سيگار بر لبانم
! نخ به نخ از تار موهاي ام تا آتش اين سيگار بر لبانم
گدازان تر است
! معشوق خاكي ام
پلاك زمين را مين به مين از چشم هاي من بگير
من در زمستان باغچه ي خانه ام
از سوز پرهاي يك پروانه بر دست هاي ام
. مي ميرم
! معشوق خاكي ام
پلاك زمين را مين به مين از چشم هاي من بگير
من در زمستان باغچه ي خانه ام
از سوز پرهاي يك پروانه بر دست هاي ام
. مي ميرم
اسفند 1388