Thursday, June 17, 2010

عاشقانه

عاشقانه

مردي كه دوستش مي دارم
! انقلابي ست در تهران سرزمين ام
اوين كه پايش مي كردند
كفش هايش جفت مي شد و
پلك ام مي پريد
( ....به خدا اگر که دروغ)
اوين را كه از پايش درآوردند
مرگ
از پاهايش گشادتر شده بود
حالا
سينه خيز مي رود در دریا

خلیج موج هايش را
به سينه ام مي كوبد
نگاهم شرجي مي شود

تير كه بیاید
توت فرنگي
در دهانم می گذارد
سرخي ها را لب به لب مي بلعيم
دوستت دارم
و مرگ را
به پياده رو مي رويم

. سیگار بر لبانم مي كارد
خرداد1389
بندر ماه شهر

2 comments:

آرش نصرت اللهي said...

ببينيد خانم بهرام زاده، در كارهاي قبلي تان هم اين چنين بود كه مي گويم: شما با استفاده از جريان سيال ذهن، مي خواهيد ارتباطي بين عناصر دور و نزديك، برقرار كنيد كه اين به خودي خود خوب است اما كمي پاشيده و به هم ريخته اجرا مي كنيد. حتا در تركيباتي هم كه به كار مي گيريد ، انسجام لازم را نمي بينم. البته كه نمي خواهم چهارچوبي براي شعر تعريف كنم و بيش تر از آن بايد بگويم كه از بابت داخل شدن برخي كلمات تازه و گستره ي كلمات به كار رفته، كارهاي تان قابل قبول است. به هر حال فكر مي كنم با وجود مضمون هاي خوبي كه در كارتان وجود دارد، كمي از بيرون به كارتان نگاه كنيد، شرايط بهتري خواهيد داشت. با سپاس

hamed darab said...

..
خدایا،خدایا،من نیاز به یه معجزه دارم،یه این طرفی،یه اون طرفی.
وبگاه نمایشعر و سینما تجدید مطلب شد
این شماره با :
دونالد بارتلمی
دیوید ممت
علی حاتمی
عبدالکریم سروش
ماری و مکس
سید مهدی موسوی
فاطمه اختصاری
کریستوف کیشلوفسکی(آبی)
محمد حسینی مقدم
مهدی اخوان ثالث
حسین منزوی
علی خامنه ای
رسول یونان
هفت دقیقه تا پاییز
قطب الدین صادقی
الهام میزبان
شعر علمی تخیلی
و
شهرام میرزایی
..