Friday, March 4, 2011

دلم را خوش کرده ام
به فردایی
که می آید و
در بوسه هایش
ذوب می شود
هر چه از امروز
تهی ست

دلم را می تکانم و
لحظه ها را
آب می بَرد

دلم را بتکان !
در این میان
بارانی که نخواهد زد
تنها دل خوشی ام را
شخم می زند

لب هایت
بر بنفشه لب هایم
که می شکفد

می بوسی ام
و هزاره تمدن
در چرخ های آسیاب
شوش را
به آغوش می کشد .

4 comments:

سارا بهرام زاده said...

نوروزتان سرشار از سبزی و شعر !

خیری said...

سلام به سارای عزیز و با محبت
شعر یک دست و کاملی خواندم
در این شعر هر بند به شکلی مجزا و مستقل به مفهوم می رسد و ضمن استقلال،هربند با بند بعدی و در نهایت یک شعر مسقل می شود که شاعر با این حرکت به مخاطب، شعرهای بیش تری تحویل می دهد
این شعر ضمن ساختار بند بندی، در یک ساختار کلی حامل پیام هایی ست که سازنده ی فرم شکیل و تا حدی بدیع است
ضمن این که فضا سازی برای شکل بخشی و ایجاز مناسب به خوبی اجرا شده ودر نهایت به مفهومی چند وجهی رسیده است
با آرزوی سلامتی و سرسبزی در سال پیش رو به دختر عزیز و مهربان ام

خیری said...

سارا جان آمدم تا به دختر گل ام سلامی عرض کن ام و امید که همیشه خنده بر لبان ات باش اد و زندگی را با تمام وجود حس کنی، تو و تمام جوانان مانند تو
فدای دختر گل ام

می نا درعلی said...

درود سارا جان
شعر را دوست داشتم
پایان بندی تاریخی اش را هم
سال نو شما هم سرشار از شعر و عشق باد