Wednesday, April 20, 2011

از خونی
که خشک شده توی گلویم
بنویسم یا با دستی
که سینه ام را
شخم زده ای
روی هر حرف عشق
تف بپاشم و
نفرت ات را درو کنم و
دسته دسته
با دیوارها و اخم ها و بازوی شکسته ات
دور کمرم سیگاربکشم
با خودم جویده حرف بزنم
همه عشق و نفرت ام را
در گوشی همراه ام
به استیصال بکشی
زنی
که به هرکجایش
که فکر می کنی ، درد است
درد است ، که شکافته
مرزهای دلش را و
سنگسار می شود

قرص ها را
همه تف کرده ام
حالا بپاش ام ، اگر می توانی
از لبی ، که گزیده ام
از رگی که بریده ای
بر سینه ام
تمام روز می خوابم و
شب از حنجره ام
جیغ پاشیده
بخند
بر نبض هایی
که بریده ای ، از زندگی

با هر رگ خوابم
پاشیده می شوی از هم
و باز ، دشت های سینه ام را
چه فراخ ، شخم می زدی
با دست های زندانی ات !

5 comments:

nahid said...

خیلی زیبا بود سارا جان

می نا درعلی said...

دعوتید سارا جان

زاویه said...

سلام دوست گرامی دعوت هستید به خوانش داستانی از بنده درسایت طغیان . بخوان - فحشم بده اما بی تفاوت نگذر !!!
با احترام سید رضا قطب

پژمان الماسی‌نیا said...

• بمیر مادیان پیر!
• بمیر در غبار / بمیر
• که پونه سوخت،
• مادیان پیر!





• ششمین نقد مجموعه‏ی شعر «گذرنامه‏ی موقت ماهی آزاد»
• امین فقیری و نقد و بررسی پنجمین کتاب پژمان الماسی‏نیا.

مسعود said...

بخند
بر نبض هایی
که بریده ای ، از زندگی


افرین سارای گرامی . بسیار زیبا....