چرا هی دست هاي تو لاي موهاي ام گير مي كند پاهاي ام لاي خياباني از اندامم مي گذشت
تا تنم را گرد ميدان سير از فنجان قهوه تا كنم
نخي از موهاي ام بكشي روي اين سطر
آتش اش بزنم با سياه تخم چشم كافه هاي شهر
تو درز شعرهاي ام
دست مي كشد به تن ام
استخوان هاي ام ميخ شود روي جاده پاهاي اتومبيل جيغ ام را بكشد تا تن نيمكت
كاسه جفتم خالي از دانه هاي انار مي پاشد ريه ام سوخته نخل موهاي ام
نفس ام را كه آكاردئون بر خط كشي هاي خيابان دفن مي كند
سهراب نيش درازش را بعد از مرگ موهاي ام به رستم دستان ات سپرد
انتزاعي ترين اتفاق شعر
لب هاي ات چسبانيده بر صفحه تن نيمكت را
وسطر سطر از موهاي ام شب را مي بافي لا به لاي لحاف ام
باز مويرگ هاي ام سيخ مي شوند اتوباني از دره ابروان تو رد شده
شايد كه نه حتمن باران باريده روي شعر
كه خون دست هاي ات را پاك كرده از خاکستر موهاي ام
سياهي موهاي ام را از شعر
و خط كشي هاي خيابان كشيده از مرز جنون ام رو خط لب هاي نارنجي ات
تا شعر از اندامم رد شود
خيابان از صورت خوني ام
و نيمكت
. نيمِ كُت ات را گير كرده لا به لاي تن ام
تا تنم را گرد ميدان سير از فنجان قهوه تا كنم
نخي از موهاي ام بكشي روي اين سطر
آتش اش بزنم با سياه تخم چشم كافه هاي شهر
تو درز شعرهاي ام
دست مي كشد به تن ام
استخوان هاي ام ميخ شود روي جاده پاهاي اتومبيل جيغ ام را بكشد تا تن نيمكت
كاسه جفتم خالي از دانه هاي انار مي پاشد ريه ام سوخته نخل موهاي ام
نفس ام را كه آكاردئون بر خط كشي هاي خيابان دفن مي كند
سهراب نيش درازش را بعد از مرگ موهاي ام به رستم دستان ات سپرد
انتزاعي ترين اتفاق شعر
لب هاي ات چسبانيده بر صفحه تن نيمكت را
وسطر سطر از موهاي ام شب را مي بافي لا به لاي لحاف ام
باز مويرگ هاي ام سيخ مي شوند اتوباني از دره ابروان تو رد شده
شايد كه نه حتمن باران باريده روي شعر
كه خون دست هاي ات را پاك كرده از خاکستر موهاي ام
سياهي موهاي ام را از شعر
و خط كشي هاي خيابان كشيده از مرز جنون ام رو خط لب هاي نارنجي ات
تا شعر از اندامم رد شود
خيابان از صورت خوني ام
و نيمكت
. نيمِ كُت ات را گير كرده لا به لاي تن ام
بهمن 1388
9 comments:
درود به بهانه ی دهمین سالروز از دست شدن زنده یاد بیژن جلالی ققنوس شماره ی چهار هفته نامه بیرمی به شناخت و پاسداشت شاعرانگی ایشان اختصاص یافت.
لینک مطالب ویژه نامه که به سردبیری رضا شبانکاره منتشر شده است، را می توانید در اینجا بخوانید
www.shabankareh.blogspot.com
www.bairami.com
اين شعر را شعر بسيار خوبي دريافتم ....سطرهاي بلند پي جوي دكلاماسيون ديگري در شعر هستند ..... وكلمات نيز از جغرافياي مختلف زبان بلند شده اند با هم بر خورد مي كنند ...موفق باشيد
سلام سارای عزیزم شعر زیبایی بود با زبانی که حرفهای زیادی برای گفتن داشت دنیای شعرهایت را خیلی دوست دارم شاد باشی دوست عزیزم
سلام.....زیباستی.....
سارای عزیزم باور کن چند بار آمده ام و ضعر زیبایت را خوانده ام و اما نتوانستم کامنتی بذارم گلم.هر بار ارور می ده .
شعر زبان قابل تاملی داشت .زبانی تاویلی و وسیع به لحاظ گریز زدن از معنا .
اما از جناس آخر شعر خوشم نیومد
از نیمکت و نیم کت .
هرچند که تصویری عینی تر از سایر قسمت های شعر برام رقم زد .
می بوسم ات.
سلام ساراي عزيز
شعر زيبايت را براي چندمين بار ميخوانم واقعا زيباست دوست عزيزم
موفق باشي
آمده بودم كه بگويم به روزم سارا
به ديدنم بيا خوشحالم ميكني
salam saraye aziz chera in hame vazheye moohayam ro tekrar kardi hadafet chi bode shearet bi nazire lezat bordam merci
سلام شاعر از خواندن شعر شما لذت بردم همچنان پیروز شاعر باشید
سلام خانوم سارا و سپاس از حضور شما در گوري با مساحت انجير
شعر شما را خواندم زبان مدرن اين كار مرا به وجد آورد ضمن اينكه گزاره هايي با جان شعري بسيار وقوي به شاعرانگي متن كمك زيادي كرده در كل كار زبانمند زيبايي خواندم دستمريزاد شاعر...
Post a Comment