Saturday, September 4, 2010

نازی آباد جنگ آورده ام پدر مسیح ات پسر خوبی بود صلیبش را مریم کشید مادرم

مادر منم !

دیوانه ای شبانه با دیوار معاشقه می کند سایه ای پشت به دیوار رو به دیوار زیر دیوار گنج می آوردم برایت

صلح تنم را کبوتر از پشت بام چیده بود

پدر این منم سایه نازی آباد کامیون ها محاصره اش شده اند

شب را با پاکتی سیگار به آتش می کشم

تا خاکستر صبح اذان می پاشد به کعبه ات بچسبی ! بچسب ! کعبه پسرت تن هایی بلورین پشت دیوار صدایش می زنند

پیشانی ات را بوسیدم مادر بهشت را زیر پایم بکارند

خَش خاشِ باتوم وُ گلوله زیر پاهایم جوشید

سارا زنی ست بیمارستان روانی اهواز به تعشیَتَم می برندَش مریم ام

از قربانی خیابان های بی سقف هنوز می ترسم پدر

میدان ونک محاصره ام کرده با باتوم

دست هایم گلوله می شکافت وُ معاشقه انگشتانم سایه مردی ست چار راه جمهوری را روانی می شوم

خیابان هم تیمارستان خوبی ست پسرم

پنج سالگی ام را هنوز می ترسم پدرم

شعرهایی به لهجه من نیستند من نیستند

دست هایی دامنم را پایین می کشد زیر کارون زاینده رود بخشکد

به خودم پناه می برم پدرم

مردهایی با تفنگ هاشان خوابیده ام

هنوز توی شقیقه ام شلیک می کنند !

مادرم پیر می شود

من زخم می زنم به تنم هنوزم پدرم !

تو هم گلوله خوبی بودی از شقیقه ام گذشتی پدرم

بدرقه ام می کردی با پاهای بلندت تیمارستان اهوازَم من یاد گرفتم به زبان خودم حرف بزنم

به تنم خودم معاشقه کنم

به لهجه خودم عاشق شوم

ازان خیابان پناهم بود

پسر خوبی برایت بودم پدرم

صخره های کردستان را به صحنه می آوردم

تا مَشَدی علی زیر خاک تند تند نفس بکشد

در چار راه جمهوری تکه تکه شدم در اندام یک مرد دو مرد سه مرد......مردم

پنج سالگی را مچاله شدم لای انگشت هایی برتنم معاشقه می کردند هنوزم

جلو عقب عقب جلو جلو عقب........خط مقدم پناه بود وُ سایه ات رو شانه ات مدالش می کردند پدرم

شهید خط آخرش شدم پسرم

به نام پدر

به نام روح القدس

با خیابانی هنوز معاشقه ام می کند

سفره ام را ازخیابان پهن کرده ام

به خودم پناه می برم مادرم

فرو.....تو تیزی ته سیگارهایی با پوست تنم معاشقه می کنند هنوزم

کمربند های تو هم آدم بودند پدرم

به طواف کعبه ات برو

من طواف معشوقه های خیابانی ام !

دست از شانه ام بگیر

می افتی

دالان شعر تاریک است

خیابان هم تنم را به شطُّ العرب می کشد

و آبادان تا نازی آباد راهی نیست خودم هم که پدرم بودی !

آذر 1388 _ بندر ماه شهر

26 comments:

فرهادکریمی said...

سلام/ سیوو کردم با دقت می خوانم و برمی گردم

Anonymous said...

درود دوست عزیز
از آشنایی با وبلاگ شما خرسندم
خواندم و لذت بردم
مرسی

به روزرسانیهایتان را لطفا اطلاع دهید
با مهر و دوستی

Anonymous said...

ببخشید یادم رفت اسمم را بنویسم نسیم جعفری هستم
چقدر کامنت گذاشتن در اینجا سخت است !

Anonymous said...

يا من لا يرجي الا هو

مسافر خسته‌اي در من آرميده كه زخم‌هاي او را هيچ آب و صابوني نخواهد برد.
که زخم‌هاي او همه از عشق است.
.
.
.
.
سلام دوست
با آينه‌هايي كه هرگز بسته نمي‌شوند
با خبري از فيلتر شدن وبلاگ غزل پست مدرن - وبلاگ سید مهدی موسوی
براي شاعري كه اين روزها، دلتنگي‌اش بزرگتر از گريه کردن است
به روزم
منتظرت هستم
می‌آیی؟
http://youngresearcher.blogfa.com/

مینو نصرت said...

این شعر به هذیانی میماند که هر لحظه میان دو جنس مذکر و مونث درنوسان است و گاهی دایره می زند و ناگهان خودش دایره را شکافته و از آن بیرون می افتد . در این بیرون افتادن گاهی پدر است ، زمانی پسر و جای روح القدس را شاعر می گیرد . اوست که هستی از زهدانش پا بر دنیا نهاده است . اما در تمام سطور جای این عنصر مادینه خالی مانده است و به جایش روح القدس نشسته است . روح القدس جنسیتی مونث دارد چون زادگاه هستی است . شاعر مانند معترضی که کلمه هایش از فرط خشم بدل به سنگ شده اند مدام از جانب خود به سمت و سویی که می پندارد " پدر " ایستاده است سنگ پرتاب میکند .اما براستی کسی که سنگ میخورد کیست ؟؟ نازی آباد با پیشوند نازی ، اشاره ای به جنسیت زنانه دارد ولی دقیقا توسط همین عنصر ناز زنانه است که از ابتدای آفرینش تا امروز سنگ و چوب خورده و تکفیر شده است چون در همان پیشوند جا خوش کرده است و حاضر نیست بدل به پسوند گردد. این تبدیل به پس وند شدن نیز پروسه ای دارد . مثل وسوسه شدن به معنای واقعی کلمه . یا خبیث شدن یا ...، رها نکردن جایگاه نخست که شاعر به آن چسبیده است اجازه نمی دهد او در تمام مکان هایی که در شعر آمده است حاضر باشد . او در حقیقت جای خالی حضور خود را به تصویر کشیده است اما معترض است . به عنوان مثال به نازی آباد . به اینکه پدر اصل است و مادر فرع . تصاویر درون شعر که به لحاظ زبانی به عمد پیچیده شده اند در حقیقت تصاویر ساده و بکری هستند که بزبان هق هق کودکانه از لابلای زنجیر ها فریاد می کشد و خطاب به جهان بیرون است تحت عنوان پدر. چون در غیاب او یعنی قانون است که هرج و مرج می افتد به جان مردم . اما چیزی که مهم است این است که اگر کلمات آن تثلیث اول را جابه جا کنیم و به جای پدر ، مادر را در آن بگنجانیم باز هیچ چیز عوض نمی شود . چیزی که در این شعر مانند شعر قبلی این وبلاگ جالب است تصاویری از خیابان و میدان و کامیون و خلاصه جهان پیرامون است ، حتی گلوله که جان دارند ولی شاعر همانند نقطه ای سرگردان مدام از دلشوره و اضطراب و ترس این هیولا های چند سر خود را به این جمله و آن جمله میکوبد . شاعر در این شعر ها قادر به حرکت و جنبش نیست و نمی تواند روزنه ای از این سیکل تکراری به بیرون پیدا کند . شاید راه حل ، سقوط یا صعود یا پذیرش باشد . اما شعر مانند زنی است که فردیت منفعل خود را به عنوان زن بودن پذیرفته ، اما مدام در حال اعتراض به همان وجه منفعل خود در چهره های گوناگون است .شعر از بن مایه ی اروتیکی قدرتمندی برخوردار است که زره جنگجویان را پوشیده است.
سلام

مینو نصرت said...

این شعر به هذیانی میماند که هر لحظه میان دو جنس مذکر و مونث درنوسان است و گاهی دایره می زند و ناگهان خودش دایره را شکافته و از آن بیرون می افتد . در این بیرون افتادن گاهی پدر است ، زمانی پسر و جای روح القدس را شاعر می گیرد . اوست که هستی از زهدانش پا بر دنیا نهاده است . اما در تمام سطور جای این عنصر مادینه خالی مانده است و به جایش روح القدس نشسته است . روح القدس جنسیتی مونث دارد چون زادگاه هستی است . شاعر مانند معترضی که کلمه هایش از فرط خشم بدل به سنگ شده اند مدام از جانب خود به سمت و سویی که می پندارد " پدر " ایستاده است سنگ پرتاب میکند .اما براستی کسی که سنگ میخورد کیست ؟؟ نازی آباد با پیشوند نازی ، اشاره ای به جنسیت زنانه دارد ولی دقیقا توسط همین عنصر ناز زنانه است که از ابتدای آفرینش تا امروز سنگ و چوب خورده و تکفیر شده است چون در همان پیشوند جا خوش کرده است و حاضر نیست بدل به پسوند گردد. این تبدیل به پس وند شدن نیز پروسه ای دارد . مثل وسوسه شدن به معنای واقعی کلمه . یا خبیث شدن یا ...، رها نکردن جایگاه نخست که شاعر به آن چسبیده است اجازه نمی دهد او در تمام مکان هایی که در شعر آمده است حاضر باشد . او در حقیقت جای خالی حضور خود را به تصویر کشیده است اما معترض است . به عنوان مثال به نازی آباد . به اینکه پدر اصل است و مادر فرع . تصاویر درون شعر که به لحاظ زبانی به عمد پیچیده شده اند در حقیقت تصاویر ساده و بکری هستند که بزبان هق هق کودکانه از لابلای زنجیر ها فریاد می کشد و خطاب به جهان بیرون است تحت عنوان پدر. چون در غیاب او یعنی قانون است که هرج و مرج می افتد به جان مردم .

مینو نصرت said...

. اما چیزی که مهم است این است که اگر کلمات آن تثلیث اول را جابه جا کنیم و به جای پدر ، مادر را در آن بگنجانیم باز هیچ چیز عوض نمی شود . چیزی که در این شعر مانند شعر قبلی این وبلاگ جالب است تصاویری از خیابان و میدان و کامیون و خلاصه جهان پیرامون است ، حتی گلوله که جان دارند ولی شاعر همانند نقطه ای سرگردان مدام از دلشوره و اضطراب و ترس این هیولا های چند سر خود را به این جمله و آن جمله میکوبد . شاعر در این شعر ها قادر به حرکت و جنبش نیست و نمی تواند روزنه ای از این سیکل تکراری به بیرون پیدا کند . شاید راه حل ، سقوط یا صعود یا پذیرش باشد . اما شعر مانند زنی است که فردیت منفعل خود را به عنوان زن بودن پذیرفته ، اما مدام در حال اعتراض به همان وجه منفعل خود در چهره های گوناگون است .شعر از بن مایه ی اروتیکی قدرتمندی برخوردار است که زره جنگجویان را پوشیده است.
سلام

maziyar neyestani said...

salam khyli ghashang bod

علی اسدالهی said...

خبر نمی کنی به روز می شوی؟!؟



اسداللهی.

عليرضاعباسي said...

درود بر شما
از اظهار لطف شما ممنونم و ببخشيد كه كمي دير سر زدم.
سركار خانم بهرام زاده اثرتان را خواندم و نكاتي را كه در حد بضاعت به نظرم مي رسد حضور شما عرض مي كنم . خواننده درخوانش اوليه به اين موضوع واقف مي شود كه شعر سرشار از دغدغه هايي ست كه از وجه شخصي خارج شده اند و سويه اي عمومي را دنبال مي كنند و از طريق نگاه موضوعي چند گانه كه تمركز غالب آنها متوجه يك محور روايي ست بدنبال نشان دادن چالش ها در وضعيت هاي بيروني و بومي مي باشند ، اگرچه در اين شعر اين واقعيت نيز مشهود است كه چندگانگي مورد اشاره گاهي بندها را به سوي خروج از متن و از هم پاشيدگي انسجام مستتر در ساختار شعر كشانده است ، اما بازگشت ذهني و سريع شبه روايت به محور خود اين آسيب را پوشش داده است .
دامن زدن به ايجاد شائبه هاي اروتيك براي تحريك بيشتر خواننده و ترغيب توجه و درك از دغدغه هاي متن كاركرد خوبي در اثر پيدا كرده و خود به وجهي غالب و مصادره گر، تبديل نشده است .
اين استنباط اوليه از كليت شعر كه بدليل وجود عناصر داراي بار معنايي يا بندهاي خاص رخ داده ذهن خواننده را براي دقت نظر در زمينه دريافت تحريك نموده و او را به ورود در لايه هاي دروني تر اثر ترغيب مي نمايد .
نكته اي كه در اين اثر وجود دارد و در وجه دريافت ، بغرنجي خاصي ايجاد نموده اين است كه خواننده براي ورود به لايه هاي معنايي با يك مرز زباني روبروست كه ابتدا نياز به عبور از آن را احساس مي كند.
خانم بهرام زاده عزيز احساس مي كنم قسمتي از شكل زباني اثر ناشي از علاقه به رفتار زباني در شعر بوده كه به ساختار آن تحميل شده و اين عملكرد قسمت معنايي و برجسته شعر را نيز گاها مورد آسيب قرار داده است ، چراكه توجه به از دست نرفتن معنا ، همزمان با تغيير زبان از وضعيت نرم به شكل رفتاري باعث برجستگي دخالت شاعر در متن گرديده و در همين مقاطع خواننده دچاراحساس كسالت رمزگشايي زباني براي دريافت معنايي مي گردد.
به نظر بنده چنين سروده هايي كه در آنها توجه به وجهي از دغدغه هاي عمومي و حركت در راستاي برجسته سازي آنها محوريت شعر را تشكيل مي دهند در رديف آثاري قرار دارند كه متعلق به عرصه شعر امروزند و با نزديك شدن به مصداق هاي واقعي زندگي انسان امروز، قرابت خود را براي همذات انديشي به خواننده نشان مي دهند . فقط نوع پرداخت چنين آثاري بدليل سختي هماهنگي درزمينه كاركرد شاخصه هاي زيباشناختي در آنها ممكن است با مشكلاتي روبرو باشد كه در اين اثر با تمام امكانات قابل توجه و تحسين ، در وجه زباني رخ نموده است.
البته ممكن است وجود چنين تجربه هايي براي شاعري كه نگاهش متوجه دغدغه هاست ضروري باشد اما توجه به عبور از بغرنجي هاي زبان در شعري كه به مصاديق امروزي توجه دارد نيز الزامي مي نمايد.
براي شما دوست فرهيخته آرزوي شادي و سربلندي دارم

عليرضاعباسي said...

درود بر شما
از اظهار لطف شما ممنونم و ببخشيد كه كمي دير سر زدم.
سركار خانم بهرام زاده اثرتان را خواندم و نكاتي را كه در حد بضاعت به نظرم مي رسد حضور شما عرض مي كنم . خواننده درخوانش اوليه به اين موضوع واقف مي شود كه شعر سرشار از دغدغه هايي ست كه از وجه شخصي خارج شده اند و سويه اي عمومي را دنبال مي كنند و از طريق نگاه موضوعي چند گانه كه تمركز غالب آنها متوجه يك محور روايي ست بدنبال نشان دادن چالش ها در وضعيت هاي بيروني و بومي مي باشند ، اگرچه در اين شعر اين واقعيت نيز مشهود است كه چندگانگي مورد اشاره گاهي بندها را به سوي خروج از متن و از هم پاشيدگي انسجام مستتر در ساختار شعر كشانده است ، اما بازگشت ذهني و سريع شبه روايت به محور خود اين آسيب را پوشش داده است .
دامن زدن به ايجاد شائبه هاي اروتيك براي تحريك بيشتر خواننده و ترغيب توجه و درك از دغدغه هاي متن كاركرد خوبي در اثر پيدا كرده و خود به وجهي غالب و مصادره گر، تبديل نشده است .
اين استنباط اوليه از كليت شعر كه بدليل وجود عناصر داراي بار معنايي يا بندهاي خاص رخ داده ذهن خواننده را براي دقت نظر در زمينه دريافت تحريك نموده و او را به ورود در لايه هاي دروني تر اثر ترغيب مي نمايد .
نكته اي كه در اين اثر وجود دارد و در وجه دريافت ، بغرنجي خاصي ايجاد نموده اين است كه خواننده براي ورود به لايه هاي معنايي با يك مرز زباني روبروست كه ابتدا نياز به عبور از آن را احساس مي كند.
خانم بهرام زاده عزيز احساس مي كنم قسمتي از شكل زباني اثر ناشي از علاقه به رفتار زباني در شعر بوده كه به ساختار آن تحميل شده و اين عملكرد قسمت معنايي و برجسته شعر را نيز گاها مورد آسيب قرار داده است ، چراكه توجه به از دست نرفتن معنا ، همزمان با تغيير زبان از وضعيت نرم به شكل رفتاري باعث برجستگي دخالت شاعر در متن گرديده و در همين مقاطع خواننده دچاراحساس كسالت رمزگشايي زباني براي دريافت معنايي مي گردد.

عليرضاعباسي said...

درود بر شما
از اظهار لطف شما ممنونم و ببخشيد كه كمي دير سر زدم.
سركار خانم بهرام زاده اثرتان را خواندم و نكاتي را كه در حد بضاعت به نظرم مي رسد حضور شما عرض مي كنم . خواننده درخوانش اوليه به اين موضوع واقف مي شود كه شعر سرشار از دغدغه هايي ست كه از وجه شخصي خارج شده اند و سويه اي عمومي را دنبال مي كنند و از طريق نگاه موضوعي چند گانه كه تمركز غالب آنها متوجه يك محور روايي ست بدنبال نشان دادن چالش ها در وضعيت هاي بيروني و بومي مي باشند ، اگرچه در اين شعر اين واقعيت نيز مشهود است كه چندگانگي مورد اشاره گاهي بندها را به سوي خروج از متن و از هم پاشيدگي انسجام مستتر در ساختار شعر كشانده است ، اما بازگشت ذهني و سريع شبه روايت به محور خود اين آسيب را پوشش داده است .
دامن زدن به ايجاد شائبه هاي اروتيك براي تحريك بيشتر خواننده و ترغيب توجه و درك از دغدغه هاي متن كاركرد خوبي در اثر پيدا كرده و خود به وجهي غالب و مصادره گر، تبديل نشده است .
اين استنباط اوليه از كليت شعر كه بدليل وجود عناصر داراي بار معنايي يا بندهاي خاص رخ داده ذهن خواننده را براي دقت نظر در زمينه دريافت تحريك نموده و او را به ورود در لايه هاي دروني تر اثر ترغيب مي نمايد .

عليرضاعباسي said...

نكته اي كه در اين اثر وجود دارد و در وجه دريافت ، بغرنجي خاصي ايجاد نموده اين است كه خواننده براي ورود به لايه هاي معنايي با يك مرز زباني روبروست كه ابتدا نياز به عبور از آن را احساس مي كند.
خانم بهرام زاده عزيز احساس مي كنم قسمتي از شكل زباني اثر ناشي از علاقه به رفتار زباني در شعر بوده كه به ساختار آن تحميل شده و اين عملكرد قسمت معنايي و برجسته شعر را نيز گاها مورد آسيب قرار داده است ، چراكه توجه به از دست نرفتن معنا ، همزمان با تغيير زبان از وضعيت نرم به شكل رفتاري باعث برجستگي دخالت شاعر در متن گرديده و در همين مقاطع خواننده دچاراحساس كسالت رمزگشايي زباني براي دريافت معنايي مي گردد.
به نظر بنده چنين سروده هايي كه در آنها توجه به وجهي از دغدغه هاي عمومي و حركت در راستاي برجسته سازي آنها محوريت شعر را تشكيل مي دهند در رديف آثاري قرار دارند كه متعلق به عرصه شعر امروزند و با نزديك شدن به مصداق هاي واقعي زندگي انسان امروز، قرابت خود را براي همذات انديشي به خواننده نشان مي دهند . فقط نوع پرداخت چنين آثاري بدليل سختي هماهنگي درزمينه كاركرد شاخصه هاي زيباشناختي در آنها ممكن است با مشكلاتي روبرو باشد كه در اين اثر با تمام امكانات قابل توجه و تحسين ، در وجه زباني رخ نموده است.
البته ممكن است وجود چنين تجربه هايي براي شاعري كه نگاهش متوجه دغدغه هاست ضروري باشد اما توجه به عبور از بغرنجي هاي زبان در شعري كه به مصاديق امروزي توجه دارد نيز الزامي مي نمايد.
براي شما دوست فرهيخته آرزوي شادي و سربلندي دارم

leila hekmat said...

سلام
سورنا به روز است
.
.
وسط حرفهایم جایی است که می توانی بپری - اتانازی ؟
رگم آماس می کند از این همه تیغ...می دانم
آن روز ....
تو با عقل بز و هیکل آدم ات اسطوره شده ای در یونان
من مرتاضی شده ام که شهادت می دهد : دوستت ندارم .... نداشتم .
بر گرد به صحنه ای از زمین که به خاک داده من را
می روم
اما به اندازه یک آدم زمین نباش که با همه بگردی ..
.
.
و حرفهایی برای خواندن در ادامه ی مطلب ...
منتظر نقد ارزشمندتان هستم .
با احترام - لیلا حکمت نیا

یاسر خسروی زاده said...

شب را با یک پاکت سیگار به آتش می کشم
سلام بزرگوار، به روزم

نجمه زارعي said...

سارا سلام
اين كارت عاليه سارا
و از خوندنش سير نميشم از يه جايي تا پايانش رو صدبار مرور كردم ... انگشتهاي مرورگرم داره تير ميكشه سارا
دوستت دارم و براي ديدن و شنيدنت با تمام صداي خودت لحظه شماري ميكنم
.
.
سارا به ديدنم بيا
دعوتي به شعرم

maziyar neyestani said...

talkh bo dostamgahi biya yahoo ba ham begapim in khod zendegi ast faramosham nemishavi va che sheraye khobi

فرهادکریمی said...

روزنامه ی جام جم پنج شنبه ۲۵/۶/۸۹

قطار تناقض/ شعر فرهادکریمی سرشار از پدیده های همگون و متناقض است.

sedighe hoseini said...

دوست عزیز سلام!خسته نباشید
این بار هم

تیر/باران با یک سپید منتظر نظر شماست....


با احترام:
صدیقه حسینی/رشت

sedighe hoseini said...

دوست عزیز سلام!خسته نباشید
این بار هم

تیر/باران با یک سپید منتظر نظر شماست....


با احترام:
صدیقه حسینی/رشت

maziyar neyestani said...

salam berozam

leila said...

salam saraye azizam .
lotfan adres emailet o vasam befrest...

فرهادکریمی said...

سلام

با شعر کوتاه (( اَسبانه لطفن! )) به روزم و منتظر دیدگاه ارزشمند شما

باران سپید said...

سلام سارا جان

شعرت سطرهای درخشانی دارد.

موفق باشید.

samira mehrpooya said...

salam
kheyli vaghte azet khabar nadaram
sar bezan:)

سید مهدی موسوی said...

ممنونم از لطف بسیارت
و آمدنت به خانه ی جدیدم
راستی
ممنونم می شوم
لینکم را به آدرس جدید تغییر دهی