Saturday, November 6, 2010

سطری برای نازنین پریا شده بود

خوبم !

شهیدش من شدم لیلی !

حلقه های سیگار سپهر

عنکبوت چشم های ولدی دور تنم می تند

در همان کافه ی مه آلوده در تهران

خاطرت هست ولدی؟!

باز....باز برای نازنین تو

خطوط ارتباطی را هنوزاهنوز شهیدم !

شب گچ سبابه واشاره ات با نگاهمان رنگ می زدی

در صبح سپید تخته پارسی

فرنگیس گیس هایش را راه راه

به طناب تاب بازی هایم آویخته

قایم باشک دامنم می شود هنوز

پرچیت وچین ولاله عباسی

لِی لِی ....می کنی سارا بر طنابا هنوزاهنوز

نوربانور می گفت )

!) مرغ یه پا داره

گرگ ومیش تخته هایی

بر گچ پاهایم لیلی

لِی لِی می کردی خوبم !

هی نیم صورتم

توی آسفالت

برشت بود

تا صحنه را تاب بیاورم

در شب کافه ای در ونک

شهید نظام تو شوم

سرباز وطنم بودم ! / شَطُّ العرب گونه ات لیلی

لِی لِی لِی ...لیلی !

تا پرچم تارا بر سپهرا برافراشتی خوبم !

معاف شدی از لِی لِی کنانم سارا !

خواجه نمی دانست

فرنگیس نوربانور من بود ولدی !

چراغ ساحل کارون پاشیده از اروند بر پنجره های فارسی

ببین هنوز دردهایم را کباب می کنم

بر ذغال این سطر

صبحی تحقیق پارسی به ریل های قطار می کشی

ماه بر شب گیس های بافته نوربانور لیلی !

لیلی ! لیلی !...

لِی لِی کن با گچ سیاهت بر تخته پاره های سنگ

آهوی گونه ات رمیده

آی لِی لِی لیلی !

دامنت را به باد دادم سارا نشانی ات را فرنگیس راه راه کند

راهی ت از لای پاهایم خون می چکد بر طنابا لیلی !

هزار راهت هزار پای شعر در تنم سر درآوردند خواجه !

جمهور تویی !

سنگی لیلی های سرباز دامنم

شلیک گونه های ولدی

بر تخته پاره های صبح پارسی

آهو می شوی برقصم لیلی !

سه پرنده تا مرگ مانده بود

کافه را تارعنکبوت از پر پوشانده ولدی !

وشبانه هنوزاهنوز پریای نازنینت شهید می شود ! بر تاب...

با لِی لِی دامن نوه ی نوربانور

نه گیس فر بی بی را برعکس ببافی !

لِی لِی لِی....لیلی !

9 comments:

سارا بهرام زاده said...

با سلام به دوستان گرامی
در محیط بلاگ اسپات فواصل افقی و عمودی بین سطر ها در حین انتشار حفظ نمی شود.
بر قرار باشید.

مهر said...

سارای عزیز !
شعرت را با اشتیاق خواندم و البته بگویم که دامنه ی تغزل در این کار خیلی نو و گسترده نیست به نظرم و در زبان هم انکی بوی کهنگی مشامم را آزرد ...
..........
در واکاوی و خوابینش خواندیدنی "بذر افشانی در مزرعه ی تاریک" ، به امکانات عجیبی در گزاره سازی بر می خوریم که نشان می دهد انواع و اقسام ترکیب های بین واژگانی ، در زبان فارسی قابل تصور و ممکن است . البته بسیاری از گزاره های به دست آمده ، شاید در نگاه نخست ، خیلی هم "شاعرانه" به نظر نرسد ، ولی با اندکی تامل ، پی می بریم که اتفاقن همین گزاره های مثلن غیر شعری ، درخودشان چه افق های شاعرانه ای دارند که وقتی باز می شود ، خودآگاه و ناخودآگاه ِ آدمی و نیز زبان را به بازی می گیرد و عجب بازی بی پایان و هیجان انگیزی ست این بازی !
..
..
..
معجزه در کلام !

می نا درعلی said...

ممنون از اطلاع رسانی ات
باشعرخوب ارتباط نگرفتم
به نظر کاملا نوستالژیک و شخصی می آمد
شادزی شاعر

داوود مالکي said...

به بهانه ی بیست و پنج سالگی کمی حرف و البته شعر بروزم
چشم براهیم

داوود مالکي said...

به بهانه ی بیست و پنج سالگی کمی حرف و البته شعر بروزم
چشم براهیم

یاسمین حشدری said...

سلام سارای عزیز.
شعر را خواندم. با روایت تا آنجا که توان متن با توان من یکی می شد همراه شدم. اما موسیقی کار پس می زد.
ممنون

maziyar neyestani said...

mer30 mehraban e mehraban cheghadr khoshalam ke az in sher khoshet amad hamishe beyadet hastam va sher hato mikhonam kheyli delam tang shode

داوود مالکی said...

سلام مخاطب عزیز
بروزم برای شما

داوود مالکی said...

سلام مخاطب عزیز
بروزم برای شما